کد مطلب:140292 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

مقاله صاحب تبر المذاب و ملاقات امام با عمر بن سعد ملعون
مرحوم سید عبدالفتاح در كتاب تبر المذاب می گوید:

ابن سعد مردی را خدمت امام علیه السلام فرستاد و پیغام داد كه میل دارم شما را در دل شب كنار فرات ملاقات كنم امام علیه السلام دو تن از اصحاب را با خود برداشته و در وسط شب به محل تعیین شده تشریف بردند همینكه به كنار نهر فرات رسیدند عمر سعد پیش دوید و امام علیه السلام را در بغل كشید و زمانی دراز سر و سینه حضرت را بوسید و بوئید سپس حضرت را آورد و بر بساط نشانید و خود در مقابل نشست و لحظاتی بعد پرسید:

احوال سبط رسول چون است، امیدوارم در گیتی ملول نباشید.

حضرت فرمودند: خدا توفیق دهد.

عمر بن سعد خندید و عرضه داشت: اگر قابلیت باشد، پس زمانی از هر طرف سخن در میان آمد عاقبت ابن سعد عرض كرد: فدایت شوم ما الذی جاء بك چه چیز شما را به این دیار آورد؟

امام علیه السلام فرمودند: مكتوبات اهل این شهر مرا از وطن و حرم دور كرد، آنقدر عریضه نوشتند كه ماندن مرا در مكه حرام كردند، اول پسر عمم مسلم را به سوی ایشان فرستادم، بعد از او خود بیرون آمدم تو دیدی كه كوفیان با مسلم چه كردند.

ابن سعد عرضه داشت قربانت: اما عرفت ما فعل بكم چرا به قول كوفی ها اعتماد كردید، آیا ندیدید كه ایشان با پدر و برادر شما چه ها كردند.

حضرت فرمودند: راست گفتی اما جواب بشنو: من خادعنا فی الله انخدعنا له

هر كه در راه خدا به ما مكر نموده و از راه فریب وارد شود ما دانسته و فهمیده ولی در راه محبوب آنرا به جان خود می خریم.

عمر سعد گفت: وقعت الآن كما تری فماذا تری درست می فرمائی چنانچه الآن


كوفیان پرنفاق تو را به مكر و خدعه به بلاء انداختند و تو هم دانسته به جان خریدی و به بلاء افتادی ولی باید اكنون چاره درد خود بكنی

حضرت فرمود: درمان درد من اینست:

دعونی اذهب الی المدینة او الی مكة او بعض الثغور اقیم به كبعض اهلها

دست از جان من و جوانان من بردارید تا به مدینه برگردم یا بمكه رفته یا به یكی از سرحد اسلامیان رو كنم و در آنجا قرار بگیرم و یكی از مردم آن دیار باشم.

عمر از این فرمایشات متأثر شد و عرض كرد:

قربانت این خواهش تو را به ابن زیاد می نویسم اگر بشنود هم صلاح من و هم مصلحت دین و دولت او است.